افکار به دور از انکار 3


رو شکم خوابیده بودم رو افکارم،یهو گفتم بذاز یه حالی به خودم بدم.آلت قتالمو تو دستم گرفتم رفتم بانک،آلتو گذاشتم رو میز کارمند بانکو گفتم پول میخواد بریزه، یه فیش نقدی بده بینیم.کارمند بیچاره که از قصد شوم من خبر نداشت و فقط قصد ناهار منو میدونست جلو آلت ایستاد و گفت خواهش میکنم قربان بفرمایید بشینید بیشتر ببینیمتون.آلت قتاله که دید زیاد داره الاف میشه کمی تنومندتر از قبل شد و با سری برافراشته رو به کارمند کردو گفت تو فک کردی من بیکارم،من الآن باید برم ابرهارو بارور کنم تا برا تو کون گشاد ببارن این مسئولیت سخت منه! و آلت قتاله ی برافروخته من که دیگه از کنترلم خارج شده بود تصمیم به بارور کردن کارمند بانک گرفت ناگهان سر لولشو به سمت کارمند نشانه رفت اما یه دفه یه چی از آسمون به پایین فرود آمد.دددددددددددددددد این صدای بالهای فرشته بود.ای بابا فرشته بازم که تویی،هان دیگه چته؟ چرا صدا بالهات عوض شده؟ فرشته در جواب گفت:1سلام 2موتور زد ایکس انداختم رو خودم قبلیه ماله هلیکوپتر بود فروختم به ونزوئلا و فرشته رو به آلت کردو گفت تو از این هیکل گندت خجالت نمیکشی ییلاق؟ این بچه بازیا چیه دیگه؟ بزرگ شدی مثلا.اینکاری که تو میخوای بکنی هم رباییدن آدمه هم آییدنه آدمه.آلت قتاله به علت گذر زمان کمی سرش به سمت پایین آمده بود و فرشته رو به من کردو گفت بدو لباسا آلت قتالتو تنش کن سرما نخوره یه کاورم سر راه براش بگیر لازم میشه پاشید سه تایی بریم خونمون  میخوام با جفتتون صحبت کنم و به آلت گفت از آقا معذرت خواهی کن.آلت قتاله هم پشیمان از کارش فقط سرش را به نشانه ندامت کمی تکان داد.

افکار به دور از انکار 2


نفهمیدیم بالاخره یا بلاخره خلاصه یدونشون بود که باعث شد تا تموم بشه.آخرین امتحان دانشگاهم بود.توی سالن امتحانات نه امتتحانام رو یه صندلی نشسته بودم با کمی افکار سکسی آمیخته با شرو ور پاسخ سوالاتو نه سوالامو میدادم اما هیچی به جز عین سوالات در بلگه امتحانی من نبود(البت این چیزه عادیه که همه باهاش روبه رو شدن).بعد از کمی محاسبات روی کاغذ متوجه شدم که دستم میتونه اگه زیر چونم باشه وزن کلمو تحمل کنه.در همین حین به پایه سمت چپ صندلی جلوییم خیره شده بودم که دیدم یه فرشته جلوم داره بال بال میزنه.همه جا پر از گرد و خاک شده بود،بالهاش صدا هلیکوپتر میداد تیکو تیکو تیکو تیکو تیکو،مراقبا هرکدوم به طرفی پناه برده بودن.به فرشته گفتم فرشته تویی؟ زن آقا ذبیح همسایمون؟ فرشته گفت آره منم ولی طلاق گرفتم.گفتم لاشی چرا زودتر نگفتی؟ دلم میخواد خودت مختو تقدیمم کنی دیگه من نزنمش.گفت باشه ولی الان چی میخوای؟ گفتم قربونت میخوام الان یه کلمه بگم رو(Ro) برگه نفر جلوییم شوت شه رو هوا  صاف بیاد بیفته رو برگه من.فرشته گفت بگو.تا گفتم رو یه چی پرتاب شد رو هوا آخه مسابقات تیراندازی اهداف پرنده بود اما اون برگه نفر جلویی نبود بلکه خود نفر جلویی بود،منم نامردی نکردم پسررو رو هوا زدمش.
دیدم یکی داره میزنه رو پشتم،برگشتم گفتم ها؟ مراقب بود که نمیدونم چرا فک کرد باهاش شوخی دارم برگشت گفت بچه خوشگل وقتت تموم شده(ان آقا مگه من باهات شوخی دارم).بلند شدم از در سالن رفتم بیرون اما این دره سالن بود که از دره من رد شده بود.   

کمرت شکن4


یک شایعه براتون دارم عزیزان.حتما باور کنید.
امشب میخوام با لیزر عکس کونمو بندازم رو ماه،برید ببینید.این واقعه تاریخی به علت پخش مستقیم مسابقات فوتبال یورو بین دو نیمه بازی ساعت 21:15 صورت میگیرد.(در صورت باور نکردن عواقب به عهده باسن خود می باشد)   

کمر شکن 3

تا حالا شده یک فیلم سینمایی در مورد دفاع مقدس ببینی بعد فرمانده قبل عملیات عکس دختر 5 تا 7 سالشو از جیب جلوی چپش در نیاره و نگاه نکنه؟

افکار به دور از انکار 1



امروز دوباره درو باز کردم و وارد اتاق فکری بچگی شلوغ پلوغ خودم شدم،تا پارو گذاشتم تو اتاق پام رفت رو مهره منچ  و به خویشتن بیدار خویش گفتم اّاّاّاّاّ چی میشد همین الان آمریکا میزد دهنمونو سرویس میکرد یه موشک میخرد وسط خشتک دانشگامون این ترم آخریه امتحانامون فر میخرد منم سریع میرفتم امور مالی یه مهر تایید میزدم رو برگه های فارغ التحصیلیم میرفتم یکی یه لقته خرکیم میزدم به لاشه ی اون استادایی که تا تونستن مارو انداختن خلاصه یه جوری یه مدرکم همونجا برا خودم میزدمو میرفتم. اما تو این لحظه دلم میخواست یه نگاهه سوزناک از وسط روده موده هام به انتشارات بکنمو رد شم دمشون گرم همیشه زحمت جزوه نوشتنمون با اونا بود و صحنه ی بعدی که در ذهنم مصور شد این بود که برم آب سرد کن یه آبی بزنم بعدشم بدواّم برم بقالی سر کوچه هرچی دلم میخواد بر دارم خوارو مادر لواشکاشم بچلونم حسابی. بعدشم برم جلو آموزش پرورش در بیارم بشاشم هیچکیم هیچ کاری نتونه بکنه. چه حالی میده هر گهی میخوای تو دسترسته،بری صدا سیما جلو دوربین بزنی برقصی همه جا پخش شه، چقدر خوبه، اما تو این لحظه اینو دیدم که گوشه مدرک دانشگاهیم تو دستم پاره شده ولی این پارگی به کونم وصل بود و  دیگه هیچ دختری تو فامیل زنده نیست که چششو در بیارم، اه ،ولی اون لقته می ارزید خیلی حال داد.و اینجا بود که سر آلتم یدفه هویج سبز شد نمیدونم چرا آخرش خودمو رو عرشه ناوگان نیروی دریایی آمریکا دیدم حالا کیت وینسلتم واساده جلوم هی میگه بیا ادا تایتانیکو در بیاریم(بابا برو گمشو بیرون زشته بابام میبینه نفهم). هوووو پدسگ بیا بزن بترکونمون دیگه ان آقا   

كمرشكن ٢

تا حالا شده جلوي بستني فروشي توقف كني اونوقت بابات دستتو بكشه؟

كمرشكن

تا حالا شده بشنوي بابات شيريني خريده ولي وقتي در يخچال باز مي كني فقط كارتون شيرينيه كمي خامه اي باشه؟

بیوگرافی گوگل





گوگل
گوگل در واقع از واژه گوگول برگرفته شده و گوگول به کسی گفتنی میشه که در انجام امور انزال پای پی سی خانگی خود نشسته و آلت موسیقیه خود را که یکی از اندام بدن می باشد را فی الباب  دست قرار داده و با دست دیگر سرچ میکند فی المثل عکس برهنه و با دستی که آلت درش قرار دارد خود را به نهایت سعی و تلاش می اندازد تا به ارگولسم (رابطه منطقی بین گوگل و ارگاسم برقرار شده) برسد.که نهایت مراجع عظام فتوا دادند که برای جلوگیری از این امر قبیح مردم کابل های اینترنت خود را به خیابان ها بیاورند بشکنند که بعدا گفتن قلیون بوده ولی کابل lan بوده.
گوگل رو دوتا آدم اینکاره به اسم لری پیج که اتفاقا بچه علی گودرز بوده و لر بوده ودیگری سرگئی برین که خیلی شاخ جلو همه میریده واسمشو برین گذاشتن تاسیس کردن.
گوگل به طور تُخمینی دارای بیش از یک میلیون سرور در سراسر دنیاست که این را نشان می دهد که گوگول سرور استقلال و پرسپولیس است .
و حالا گوگل با ارائه جی میل و شبکه های اجتماعی و به تازگی گوگل باز و گوگل پلاس کون همرو از قبل گشاد تر کرده و باعث شده همه جوونا برینن تو زندگیو درسشون.
ولی من پیشنهاد میدم گوگل جا این کسشعرا یچی درست کنه نشه هیستوریو (history) پاک کنی دست بعضیا رو شه ما کونشون بذاریم.

بیوگرافی نوری زاییده


نوریز
نوری زاده نام خانوادگی اوست در بالای برگه امتحانی همراه با شماره دانشجویی .در زمان های دور پدران علی نوری زاده برای هم شبا، شباهنگ میگرفتن،کل نورای اتاقو خفه میکردن و سکس پارتی میگرفتن اما یه شب یه نور درز پیدا میکنه تو اتاق و همه میبینن یه خانومو آقایی در حال تحلیل سیاسی خاورمیانه بدن یکدیگرند. نهایت نوری زاده پس از آن اتفاق بعد 9ماه وارد شباهنگ میشود و فامیلی خود را نوری زاده میگذارد و یک مُهر حلال هم در باسن او میزنند اما وقتی اونو میخوان از در فروشگاه شهروند ببرن بیرون گیر میدن و میگن این بار کد در باسنش نمالیدن و اونو از پلاستیک در میارن و میزارن سر جاش.
او از کودکی عاشق مینیمال بوده و هرز گاهی کسشعر هایی خفن بلغور میکرده.
نوریو یه بار که از خیابون مخواسته رد شه میخواستن ترورش کنن(آخه مال ترور نیستی کانتینر ان) ولی بعدا گروه تروریستی درقاعده اعلام میکنه که قصد انگشت کردنشو طبق عادت دوران مدرسشون داشته.
و اصلا 11 سپتامبر هدف کون نوری زاده بوده که اشتباهی میزنن تو خونه مردم (همون برجه که ترکید)
اصلا ریدم دهنت دفه آخرت باشه که وارد ذهن خلاق من میشی.سری بعدی میخوای بیای تو قسمت بیوگرافی ذهن من بالا سرتو بخون ببین نوشته ریاست پس 10 تا بشین پاشو میری بعدشم نمیای تو، ههیسسسهش

بیوگرافی جاستین بیبر.قابل توجه!



جاستین درو بیبیر
مث یه تیکه جیگر مرغ مالیده شده بود رو زمین،یه متکام زیره سرش بود.از جاش راست شد سرپا.بدون اینکه به جایی نگاه کنه لباساشو تویض روغن کردو رفت بیرون.حالا هرچی هی فک میکنه نمیدونه چی میخواد.دختر همساده هم زد بیرون ،انگار ورم کرده بود که زد بیرون.واساد ،2تا ماشینم جلو پاش واسادن ولی سوار نشد.یه نیگا به جاستین کرد یعنی بدو ماشینو بردا بیار،ولی جاستین نه ماشین داشت نه آپاچی 180 سفید که بخواد داف سوارش کنه.اما دیگه دیر شده بود و اون دختر به یه پیکان سوسکی پا داد و جاستین فهمید که باید یه کاری کنه.اون از بسیج وام گرفت و یه پالس مشگی قسطی خرید و تو تنهایی های خودش به زور فشن میکرد که خیلی هم خز شده و کسشعرای بچگونه میخوند که علتی برای معروفیتش شد.از سروده های جاستین بیبر یکیش اینه:خیلی وقته که دیگه کونت واسم تنگ نمیشه    پشم ابریشم من گل به دل سنگ نمیشه
خیلی وقته که یه پیغومی ندادی واسه ان    آخ چقد قشنگه از پشم تو دیوونه شدن
که بعدا حسن شماعی زاده خوندش
البته سروده های دیگه ایی هم داره:از خون جوانان وطن خدا لاله جانم لاله حبیب لاله آقات لاله ننت لاله،دره آقات میماله
اما جاستین با وجود هجمه فرهنگی دشمن و دختران چس کلاس قیافه تونست موفق بشه.

بیوگرافی شلگیفته فراهانی



با احترام به بازیهای توپش و پدرش،مرا حلال کنید.
گلشیفته،ننه و باباش ,عاشق شفته پلو یخ کرده ناهار بودن که اونو شام ساعت 22 همزمان با اخبار شبانگاهی بخورن و تصمیم گرفتن اسم بچشونو گه شیفته بذارن اما وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی به این اسم گیر داد و گفت بابا این اسم لختی داره برید لباس تنش کنید که منجر به اسم گلشیفه شد.
وقتی گلشفته تو فیلم یه مشت کسشعر به گارکردانی ریدلی اسکات که روزی 100تا اسکات میرفته و همزمان باید میریده بازی کرد، وزارت ارشاد برگشت گفت این ...ده خانوم  ممنوع الخروجه ولی اون رفته بود و تخم آقاشم نبود پس باید میگفتن ممنوع الدخول که البته اگر ممنوع الدخول میشد بنا به استفتاه مراجع دخول تا ختنه گاه بر آن جایز نبود لذا بنا به این حکم دیکاپریو در آن فیلم کار حرام انجام داده و به گلشفته شماره داده و دیکاپریو مرتد است و هرجا دیدینش بیارید ما، درش بذاریم.سرانجام انتشار عکس برهنه اندام آویزونش منجر به شر شد و عده ای گفتن اینکارش شبیه علیا ماجده المهدی بوده و یه کلاغ 60الاغ شد گفتن سیاسی بوده،آقای لندهوره سیبیل کلفتش گفت اصلا شفته نبوده کسه دیگه بوده،عده ای گفتن این فیلم و عکس برا جایزه بذار(سزار) بوده،بچه محلا گفتن پورن استار شده  حیف شد تقشو نذاشتیم داداش عکساشو داری یه کف دستی بریم.
به علت جر خوردن پاره ای از مسائل که قبلا پاره شدن و ما هم نفهمیدیم چرا الکی پاره شدن و شدن پاره ای از مسائل و همینطور به خاطر گل روی وزارت فرهنگ و ارشاد فقط عکس بازیگری که در یکی از خوابهایم با او رابطه ای خوب داشتم را قرار میگذاریم تا همو ببینیم.

بیوگرافی در لاپایی نادر به افغانیا



نادر شاه افشار در ایل اوشار یا آبشار یا همون آب پر فشار در شمال میدون خراسون وقتی نگهبان پارک،فلکه رو باز کرد از آبشار پایین افتاد که فک کنم سال 1066 ه.ش بود.نادر یا همون نادرقلی با بچه های اتابک کل کل زیادی داشت اما دوام نیاورد.اون عشق تکچرخ با هندا جلو دخترای محل،همون طور که تو عکس میبینید بود.نادر وقتی ازبکها اومدن سرقت مسلحانه تو خوارزم بکنن با ننش اسیر شد که بعدا مستند شوک نشونش داد. اما اون تخمایی داشت به بزرگی خاورمیانه.
اون تونست با ندادن بلیت و نزدن کارت،نگهبان BRT اسکل کنه و سوار اتوبوس شه و به خراسون گریخته بگیره طوری که حتی حامد بهدادم با هلیکوپتر بهش نرسه.
اون توجه شاه ایرج طهماسبو به خودش جلب کرد و تونست خوار افغانیارو به خصوص اشرفشونو که اصفهانو گرفته بود مورد مضحکه قرار بده و نهایتا اونو تو مورچه خورت خاکی کرد و کاری کرد کارسون که پنکه رو روشن کرد و جلو بادش تو صورت اشرف ادرار کرد.
نادر هر سمت راست میکرد اونجارو میگرفت مال خودش و این دفعه سمت هند راست کرد و هندو گرفت سی هزارتارو کشت به بقیشونم بشین پاشو داد و از این صحنه  فیلم گرفت و بیلاخشو به سمت روسا نشون داد که اونام فهمیدن این یارو کسخله و نمیشه سر به سرش گذاشت.
نهایتا نادر تو جاده قم و تو جهت مخالف با CDI تک زده بود خورد زمین کتفش شکست و رفت کما ولی به کما نرفته بود رفته بود تایلند و سرانجام چون میخواست ادا نصرتی و شیثو دربیاره تو چادرش کشتنش.     


تبریک

معاف شدم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بسیجی مهربان


قبل از هرچی از بسیجی که مرا درک کرد سپاسگذاری میکنم
امروز صبح تو اتاق فکری خودم بودم که برم دانشگا یا نرم دانشگا ولی چون من از نَرَم تنان بودم رفتم که برم دانشگا.تو این لحظه چسبوندن یه پوستر ماشین دهه 80 رو دیوار خونه برا حرص درآوردن فقط حال میداد.هوام آفتابی بود که یه دفه زد به سرش رید به زندگیمونو بارونی شد.فریبرز اسم وسیله نقلیمه اصلا پسرمه که  وقتی این دونه های بارون میخورد بهش انگار یه خری جلو روم داره 2تا تیکه کائوچو رو به هم میماله.یه عرره بلندی زدم که همه جارو برید.وقتی چرخ گلیشو دیدم تازه فهمیدم چه خاکی به سرم شده.
پشت چراغ که اسما قرمز بود ولی رسما برای ما سبز بود از روی عصبانیت ایستادم.مردی بسیجی کنارم ایستاد،اشکهای بارانی منو دید و یه تکه دسمال از پشمو پیلش درآورد و به من داد،کمی بوی ساندیس گلاب میداد.بلاخره رسیدم پارکینگ دانشگا.
کاپشنمو انداختم رو فریبرزم که سرما نخوره با دسمال بسیجیه مهربان گل هایش را تمیز کردم.عمق فاجعه جایی بود که دستم به زیره دیسک نمیرفت که گلهارو پاک کنم.
سر کلاس که رفتم بچه ها گفتن حذفی حذفی حذفی.باشه پدسگا چرا عقده دارید.فهمیدم که استاد یک هفته قبل عیدو یک هفته بعد عیدو غیبت حساب کرده و منم 4تایی شدم.
به آسمون گفتم اگه بیای طرف ما در میارم میشاشم رو لباست که اسمشو گذاشتی ابر مارو اسکل کردی که بفهمی دیگه زندگیمونو خیس نکنی.
اینجا بود که من فهمیدم نمیفهمم که شما نفهمید که نفهمیدید من نفهم نفهمم که اگه فهمیدنی بود مفهمیدید فهمیدید که من فهمیدم میفهمم در عین نفهمی.
و فقط به نشانه اعتراض لباسامو از خودم تو دانشگا دور کردم.


بیوگرافی بهداد




بهداد
حامد بهداد وقتی مامان و باباش رفته بودن ماه عسل طبق عادت پسندیده تازه عروسو دومادا مشهد وقتی اونجا مشغول سنجش تراکم مولکول های بدن هم بودن حامد رو تصمیم میگیرن که وارد این دنیا کنن.
بهداد یعنی بهترین کسی که میتونه به یه شکلی بهت بده.
مثلا وقتی حامد 10 سالش بود تو سرزمین موجهای آبی زیر آّب مورد نوازش و مالش انگشتان گرم سفیر محترم برزیل در ایران قرار میگیره که این خود نشانه ی فاصله فرهنگی ما با آنهاست و اینجا بود که فامیلیه حامدو بهداد گماشتن.
حامد از بچگی شیفته ی زهره بوده وهمیشه میخواسته پا جای پای اون بذاره و مث اون با یه سی دی بهترین بازیگر دنیا بشه.
حامد پوسترهای دختران 15 ساله برزیلی در استخر رو که یه آقایی براش از برزیل فرستاده بود تو اتاقش چسبونده و همیشه به اونا نگاه میکنه و به گفته خودش مالیدن انگشتاش به این عکسا بیشتر حال میده تا مالیدن مهناز افشار. حامد در کنار بازیگری تخمیش،ریده به موسیقی و با مهران مدیری و گلزار تخمی تر از خودش تو گروه خوارکوب میخونن و خوار گوش مارو میکوبن و ما دعا میکنیم بچه دار شه اونم دختره 15 ساله بعد همون کاری که سفیر برزیل در ایران باهاش کرد با دخترشم بکنه.

بیوگرافی در یک جفت


از خواب دست شدم یا به فول شما پا شدم ولی من همیشه دست میشدم و اختلاف من و پدرم هم از همین جا شروع شد.
طبق عادت بیهوده صبونرو تو رگی کردم تا شاید یکی به ما نظری کنه.جلو بابام شلوارمو درآوردم و عوضی کردم و از خونه مث اسپرم جهش یافته ای شاخه شاخه شدم و زدم بیرون.
اه چشام چرا زبره؟ از اون آقایی که اون بالا رو داربست چشام بود سوال کردم چه خبره؟ در حالی که نیم رخ باسنش رو به من بود برگشتو گفت یه آب بریز اینجا این ان و گها رو بشور بابا جوش کاری داریم این بالا.
به راهم ادامه دادم رفتم تو اتوبوس،سرم فقط به راست می چرخید انگار سرم راس کرده ولی این چشام بود که سرمو هل میداد اونوری چون وره دیگه ای نبود.
چشام بالا پایین می پرید اما انگار این اتوبوس،اتوبوس سالمندانه.ای بابا
رفتم تو مترو دیدم الاغی تا شاید فرجی شه بیاد بگه جزوه داری برینم بهش.به،چه بادی میخوره پس کلم پیچ، چشام حال کرد.دیدم چشام بیکاره گفتم چشام چرا بیکاری؟
اما چشام جوابی نداد.مترو اومد،کمی شل کردم فروم کردن تو.باسن مردی راست قامت در دهنم بود.خدایا اینا چیه میخلقی؟ انگار هرچی میخوره میره تو باسنش.
چشام رفت راست.چشام چی میبینه؟ یه دوس پسر و یه دوس دختر که اندامو به هم چیره کرده بودن.
چشام رفت بالا. چشام چی میبینه؟ دسا بالا همگی شنگولیم.یه سری دست که انگار هماهنگ شده بو باهم بالا رفته بود که بعضی از این دستا به آلت آقای راننده که از آنسر به اینسر بود و عده ای دست به شامپو های تبلیغاتی دس به گریبان شده بودند.
چشام رفت جلو. چشام چی میبینه؟ باسن
چشام رفت چپ. چشام چی میبینه؟ 4تا جوون در حالی که هندزفری تو سوراخ کلشونه دارن برا هم خوشمزگی میکنن.
چشام رفت پایین. چشام چی میبینه؟ واااای یه جفته. اینا چیه ان دیگه خدا.مث روان نویسای عموم میمونن.یه دست مشگی،دمش گرم.یه جفت پا که متعلق به دختری بود که هرگز اورا ندیدم و این پاها نه به خاطر پا بلکه به خاطر این دلبری میکردند که از این جورابای چسبونه مشگی هست،از این جدیدا که خیلی باحاله از اینا داشت.
در مترو باز شد و پسه ای کرد و من هرگز اونو ندیدم.هیچ کس نفهمید آنها زاده کجا و که هستند

بیوگرافی در حموم



ارشمیدس
نام واقعی او ارشیا دسمالی (لُنگی) بود.ارشیا در سال 110 قبل از میلاد  به دنیا آمد و حتی 118 تومن هم تو جیبش نبود و این باعث شد که وقتی به دنیا آمد ، شروع به تکدی گری کند.، "من بچه کرمانشام،به خدا گدا نیستم،تو همین ساختمونه هس اون بغل اونجا کار میکنم،تورو ابلفضل تورو خدا،یه پولی بده ناهار بخورم" این جمله از ابداعیات اولیه این دانشمند بود.
تا اینکه ذهن خلاق او باعث شد تا به لُنگ روی بیاورد و حرفه دلاکی را برگزیند.

او توانست سطح و حجم اندام استوانه ای مانند آلت خالت مالت ساعت چشمام دیوار ننت میزنه میزنه را کشف کند.
ارشیا گفته ای درباره خود دارد که می گوید به من نقطه اتکایی بدهید زمین را از جا بلند میکنم که منظورش همون پوزیشن چسبوندن به دیواره ولی من میگم گه نخور بابا میرینی ضایع میشیا.
کار دیگه اون کشف عدد پی بود که حالا هر موقع این عدد وارد محاسبات ما میشه مثه اسبی که رو شونمون سواره باید ماشین حساب قرض کنیم بزنیم توش تا ببینیم چنده . طبق گفته علمای دینی روزانه 760 تن فحش عمه و 430 تن فحش مادر به صورت بسته های ده تایی از دانشگاه های  مهندسی به سمت قبور این عزیزان صادر میشود.
وقتی رومیان شهر سیراگوز را تصرف کردند سردار رومی  به سربازا دستور میده کسی حق نداره ترتیبه ارشیا رو بده چون اون دانشمنده (اسناد معتبر می گویند که یعنی چاقال منه )همه برید براش بخورید بینم.
وقتی یه سرباز مست بوده اونو میکشه و آخرین کلمات او این بوده که دایره های منو خراب نکن(میخواسته ادا فیلمارو در بیاره بگه کاری به زنو بچم نداشته باش)   

بيوگرافي چار


فريدريش نيچه - فيلسوف
 مردي كه با سيبيل هايش دنيا را تكان داد. مردي كه اولين بار مكتب سيبيليسم را مطرح كرد . او يك مرد واقعي بود . اسمش فريد بود. از اول ياخچي اباد بگير تا سر اسياب هرجا كمر مردونگي خم مي شد آ فريد يه تنه صافش ميكرد.هرجا شر مي شد يه نيگا به چپ يه نيگا به راست فريد وسط معركه بود .وقتي عرق مي خورد اَ ميدون تجريش بيگير تا را آهن همه دُكُنا يه دس قفل يه دست كركره بودن.ولي ديگه رف مكه و اب توبه ريخت سرشو يه دكن وا كرد شرو كرد به كاسبي.به مادرش گفت: ننه مي خوام برم تو كار دولتي بَدَم زن بسّونم.مادرش گفت: فريد ريش ني چه؟ يعني فريد چرا ريش نذاشتي؟بعدش ريش گذاشت و تونست بره سر كار دولتي و از اون به بعد بهش گفتن فريد ريش هس كه.تازه داشت به كاسبي و نون حلال خوري عادت مي كرد كه يه از خدا بي خبر با يك ماشين ريش تراش به زندگيش پايان داد.

بیوگرافی پرزیدنت



ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا
که در عکس با لب خوانی عادل فردوسی پور فهمیدیم که داره به مرادی فحش ناموس میده.
ریچارد در سال 1968 قبل از گل استیلی به آمریکا در یکی از نزدیکترین رقابتهای انتخاباتی آمریکا صاحاب آن خراب شده شد.
ریچارد،ریچارد زیاد بار می کرد و اصلا کارش بار کردن و کشیدن ریچارد با چرخ دستی در لاله زار بود اما به خاطر هوس رانی و اینکه حقوقش کم بود مدتی وارد وارد کردن لامپ قاچاق از گناوه شد نهاتا فهمید نون در آمریکاست و قبل از مراسم پر شور 22بهمن خود را به آن جا رساند اما کریستف کلمپ قبل از او به آنجا رسیده بود و سیکتیر را به او نشان داد و او تصویب گرفت که با ریاست وسیاحت کار خود را آغاز کند اما تف به این شانس که گل دومو خوردن و ان شدن.

گفتار ریچاردی:
به مردم یه چیز میگوییم ولی در عمل یکی دیگه  ره  میکنیم.من خیلی به سیاه پوستان علاقه دارم ولی میدانم     تا پانصد سال دیگر هم هیچ لری نمیشوند.هیچ ترکی نیستند و شما هم این را میدانید اگر بودن ما روده مان نقره سرد میشد.ولی مکزیکی ها با آنها فرق دارند و شبیه ذرتند اما با سس کم که این از لاشی بازیهای فروشنده است و در حال حاضر بی شرفند.
_در گفتگوی با بیلی گراهام وقتی که وی گفت:‌ "تسلط یهودیان بر رسانه‌ها باید شکسته شود،تا این همه فیلم سوپر ساخته نشود". نیکسون جواب داد: "من نمی‌توانم این را بگویم، ولی باورش می‌کنم چون خودم از مولوی به سختی تهیه میکردم."
ولی تا زمانی که من در این مستراح هستم یه یهودی هم نمی تواند به عنوان قاضی در دیوان عالی کشور ملق بازی کند چه برسد به کف دستی.
ریچارد:هه خیلی جالبه تمومه این ننه آلت دزدها که به دنبال قانونی شدن ماری و جوونا هستن یهودین.من فک میکنم چون اکثرشون روانپزشکن.اما اونا دنبال این توپا نیستن اونا این دولو میخوان واسه همینم این همه راه دورو میان  

بیوگرافی پاستول




شخصی که میبینید پاستور عزیزماست.
فامیلی پاستور از آنجایی برگرفته شده که اجداد لویی پاستور در محفل های شب نشینی خود شورت های توری  به پا می نهادند و با عزمی راسخ بیضه هایشان را از داخل شورت به هم پاس میداند و هرکس شورتش سوراخ می شد دزد و آنکه آلتش از شورت سرکشی می کرد جلاد و آنکه بیضه برایش نمی ماند پادشاه می شد که در نهایت امور عشایر گونه ی ما توی پارک را به سرهم می آوردند که البته آنها قصد آزار جنسی آلت خود را نیز که به آلت قتاله معروف بود داشتند زیرا هرگز آلت های صغیر را بازی نمی دادند که نهایتا به دلایل نا معلوم پدر بزرگ پاستور فوت را کرد و تنها ماند با دو بیضه ی ورزیده.
که این امر موجب این گردید تا طی حکمی از بنیاد رسیدگی به امور بیضویون داخل پلاستیک میدان پاستور را بنا کنند که ریاست محترم جمهور در ضلع شمالی میدان سرش بشینند.
اشتهار پاستور که میدونم مخ شما جواب نمیده مدیون کس مغزی های پاستور در رابطه با روابط نامشروع باکتری ها و واکسن ضد هاردی می باشد.
پاستور از بچگی علاقه به ساخت پاستول یا پاستیل داشت که منجر به ساخت کاندوم شد.
پاستور طی انجام کس مغزی های خود فهمید سیکتیر شدن نتیجه فعالیت موجودات میکروسکسی و باکتری ها می باشد.
پاستو فعالیت های درون مغزی خود را بر روی موادی چون ممه،قسمتی از گوشت باسن،زیر بغل،میان دو ران (یکی از شهرهای ایران) و دروازه دولاب انجام داد که به فرضیه،خود انگیزه ای یا خود به خودی پایان داد.
پاستور خوب ما،طی سفری که با چند تن از دوستان لاشی اش با هواپیمای بوئینگ ام دی به مشهد داشت در هتل آپارتمان با دمپایی راه می رفت که منجر به عصبانیت دوستان کثافتش شد و او را به زمین گرم مالاندند و او از لج آنها با مطرح کردن پاستورازیسیون خوار ما را حسابی کیسه مال کرد و در سال 1985 در  برگشت به خانه در کف مهماندار هواپیما فرو رفت و هرگز بیرون نیامد و هرچی دست و پا زد فقط کف بیشتری وارد ریه هایش شد و مرد.

همین

من انم

بیوگرافی یک



ديويد فيلو و جري يانگ ، موسسين شركت ياهو

اين دو افراد بزرگ و تاثير گذاري بودند. اما ديويد فيلو(سمت راست) مرد بزرگتري بود و مادرش از دو سالگي براي او لباس سايز بزرگ مي خريد.اين دو كون بزرگي هم داشتند چون هيچ كس كونش نمي ايد اين همه وقت بگذارد و موتور جستجو بنويسد.جالب است بدانيد كه جري يانگ (طبعا سمت چپي) نام دوم وي مي باشد . اسم اصلي وي جُمعَه هاشَمي است و از افغان تبارهاي عزيز است.نحوه آشنايي اين دو متفكر بدين صورت است كه ديويد فيلو يك سرباز امريكايي ساكن قندهار بود. زماني كه براي خريد ترياك به زمين جُمعَه هاشَمي اينا رفته بود و جُمعَه را ديد ، يكدفعه هردو به فكر ايجاد يك شركت كامپيوتري افتادند. ابتدا تصميم گرفتند اسم شركت را " يا حق " بگذارند اما با مشورت با يك درويش گنابادي نام ياهو را بر آن نهادند.بعد از تاسيس شركت ياهو ، ديويد فيلو ترياك را كنار گذاشت و به هفته اي هفت نخ بهمن دول بسنده كرد.خلاصه سرشو درد نيارم هردو انها بعد از اينكه به وضعيت مالي مناسبي دست يافتند، اقا ننشون را فرستادن مكه . اما اقاش گفت : گوزو دو قرون پول بده بريم خارج بمال بازي ، كه با مخالفت اين دو فرزند صالح مواجه شدند.

تکه


م ن :نمیدونم چجوری متولد شدم.
م ن :ولی جایی که توش بودم پر از لوله های نرم بود،دریغ از یک پشم، این لوله کشی نمیتونه کار ایرانی جماعت باشه.
م ن :از در و دیوار اتاق ارتجاعیمون نوشابه گازدار در میومد.
م ن :انگار با زور بسیج مارو بردن پارک آبی.داخل لوله های سر بسته سر خوردیمو خوردیمو خوردیمو.
همه :چه جای تنگی.هل نده خر پدر.آقا واسا تو صف جا نزن.اه گشنمون شد.بذا از لوله درآم مادرتو….
م ن :انگار یه بست بزرگ دور گردنمو یقه اسکی کرده.
م ن :چرا فشار میدی خوب میرم بیرون
دریچه :آخه میخوام گردنتو کوچیک شه واسه بقیه شاخ نشی
م ن :داری عین شاخ مارو میندازی بیرون،میگی شاخ نشی
م ن :وای افتادم تو سر سره بزرگ سر باز،یه سری خوردیمو به راهمون ادامه دادیم
م ن:اینجا چه خبره؟
گیت :این گیت وروده.ازش رد شو بینم
م ن:تنم خورد به یکی دیگه غر یا قر شدم.انگار هیچی برا هیچکی مهم نبود.همه یه رنگ بودن.بعضیا سفت مث مرد بعضیام شل.همه فقط جلوشونو نگاه میکردن
م ن :افتادیم تو استخر اصلی.و در جاهایی  پر از آب به راه خود ادامه دادم اما به هیچ نرسیدم
و هیچ کس ندانست من چیم.ندانم ندانی

بیوگرافی در هیاهو


ادیسون در سنین کیری پیریه خود پس از کشف دیلدوهای چراغ برق یکی از پولدارای خفن آمریکای جنایت کار شده بود.وصنعت کلان دیلدوهای برق  یا همون تیر چراغ برق رو یه تار پشم سینش میچرخوند.او یک آزمایشگاه داشت.آزمایشگاه نگو بلا بگو.انقد با آزمایشگاه خود love  داشت که انگار در لفافه های زندگی خود چندین بار متوالی با آزمیشگاهش همخوابگی داشت.تا به حال با اتاق خود هممخوابگی داشته اید؟
شب جمعه ای بود پسر ادیسون در پارک محل با دوست فشن خود مشغول ترکاندن مخ دافهای تهرانی بودند.تلفنش زنگ میزد،
پسر ادی:هان
آتش نشانی:آتش نشانی هستیم
پسر ادی:در ننت آتیش گرفته لاشی،واسه چی مزاحم میشی
آتش نشانی:خفه شو پدسگ.آزمیشگاه آقات آتیش گرفته داره به گا میره
پسر ادیسون در حالی که یک دست به گوشی داشت و دستی دیگر به داف دوان دوان رفت در خونه.آقا آقا...
ننه، آقا کجاس؟ آقات نصف شبی  زد بالا  و رهسپار شد به سمت آغوش گرم معشوقه اش کره خر
پسر به درب آزمایشگاه رسید.پدر را دید که کیرش هم نیس و دارد نگاه میکند.باخود تصمیمی شگفت گرفت،گرفت که جلو نرود و شانه های پدر را نمالاند.انگار پدی در بیضوی ترین لحضات عمر به سر میبرد و میکند.
ادیسون:بیا بیا بیا بیا بیا....
پسر:دید دید دید دید،عقب جا دارم
ادی:ببین پسرم چقدر زیباست
پسر:(پدر کسخل شده)آخه کجاش زیباس؟
ادی:ببین که گوگرد در کنار فسفر چه همجنسگرایی میکنند و با آتش دل ما را چه میبرن.خوار...
پسر:بابا من خایه کردم تو داری حال میکنی؟تو دهنت
ادی:هیجان انگیز ترین لحظه زندگی منه هرجا که دیدی دلت شکست آه منه،غم دنیا تو دلت نشست آب منه(ارینجمنت بای علی عبدالمالکی)
توماس سال بعد در آزمایشگاه جدید خود مشغول به کار شد ودستگاه ضبط صدا را آفرید